انجمن علمی شاهد نور الزهرا

انجمن علمی شاهد نور الزهرا

با هم بودن «آغاز» ، با هم ماندن «پیشرفت» و با هم کار کردن «موفقیت» است.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۱ دی ۹۵، ۲۰:۵۷ - حامد عبدالهی
    متشکرم
  • ۴ دی ۹۵، ۱۴:۱۱ - اعضای انجمن
    به به :(
  • ۲۹ آذر ۹۵، ۰۸:۵۰ - ببر بنگال
    :)
نویسندگان

۴ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

انشا

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۲۷ ب.ظ

چرا فکر می‌کنید که نوشتن مشکل است؟ تا به حال به چطور نوشتن فکر کرده اید؟ در نوشتن انشاء مشکلی ندارید؟

لابد خیلی از شما فکر می‌کنید که نوشتن و بخصوص نوشتن انشاء، کار بسیار مشکلی است و از عهده هر کسی برنمی‌آید.

کسانی که چنین فکر می‌کنند، کاملاً در اشتباهند. چرا؟ برای این که با خوب فکر کردن درباره ی موضوعی که می‌خواهید درباره‌اش بنویسید، می‌توانید به آسانی در کار خودتان موفق باشید.

علت آن که بعضی از بچه‌ها نوشتن انشاء را مشکل می‌دانند، آن است که درباره موضوع انشاء خوب فکر نمی‌کنند و نمی‌دانند که باید دو ـ‌ سه ساعت درباره ی موضوع انشاء فکر کنند و بعد بنشینند و در عرض نیم ساعت و به آسانی انشای خود را بنویسند. اصلاً مگر می‌شود که بدون فکر کردن جمله‌ای را نوشت؟!

چطور یک انشاء خوب بنویسیم؟

فرض می‌کنیم که آقای معلم و یا خانم معلم از شما خواسته است که انشایی درباره ی فصل بهار بنویسید. اگر درباره ی موضوع خوب فکر نکنید، فقط چیزهایی را می‌توانید بنویسید که قبلاً از دیگران شنیده‌اید و یا خودتان دیده‌اید.

منظورم چیزهایی است که خیلی دم دستی و تکراری است ، که در اصطلاح ادبی، به آن می‌گوییم حرفهای کلیشه‌ای و قالبی.

باید بدانید: چیزها و حرفهایی که از پیش، چهارچوبی مشخص در ذهن ما دارند، موقع نوشتن به سراغ ما می‌آیند. و این چیزها و حرفها معمولاً مال خودمان نیستند. مثلاً ممکن است که شما انشای خودتان را (بدون فکر کردن) این‌طور شروع کنید:

فصل بهار اولین فصل سال است. (بر منکرش لعنت)

و یا مثلاً:

در فصل بهار درخت ها سبز می ‌شوند و شکوفه می‌ دهند. بلبلان نغمه ‌سرایی می‌ کنند و...

حالا اگر کمی فکر کنید و فکرتان را از اتاق بیرون ببرید و از خودتان بیرون بروید و طبیعت را در ذهن و خیالتان ببینید، ممکن است حرفهای تازه‌ای به ذهن ‌تان برسد و مثلاً جمله‌هایی مثل جمله‌ های زیر را بنویسید:

پنجره را باز می‌کنم، نسیم بهاری، مثل جویباری از عطر و زیبایی، به درون اتاقم می‌ریزد و در اتاق و در من جاری می‌شود.

صدای پای بهار را در بیرون ـ در آن سوی پنجره ـ می‌شنوم که دارد آرام آرام از کوهستان سرازیر می‌شود و به سوی من می‌آید. حتی آسمان هم بوی بهار را به خود گرفته است و...

گنجشک ها که بی‌ صبرانه در انتظار آمدن بهار بودند، حالا بر شاخه ‌های درخت ها جشن و پایکوبی می‌کنند و به استقبال بهار می ‌روند و جیک ‌جیک ‌شان رنگی و بویی از بهار دارد...

چطور بنویسم؟

راستی به نظر شما ابن سینا، بدون فکر کردن می ‌توانست ابن سینا بشود؟ و یا حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی و...

اگر نیوتون فکر نمی‌کرد، آیا می‌توانست با افتادن سیبی از درخت، جاذبه ی زمین را کشف کند؟ و یا انیشتین می ‌توانست اتم را بشکافد؟ و یا فرضیه نسبیت را اثبات کند؟ و حرف های تازه‌ای درباره ی زمان بگوید؟ و یا طول شعاع نور را اندازه بگیرد؟ انیشتین بدون شک با فکر کردن توانست بفهمد که وقتی دو نفر با یک سرعت مساوی، یک مسیر مساوی را طی می ‌کنند، مدت زمانی که بر آن ها می‌گذرد، در نظر آن ها متفاوت است.

اگر کسی دل درد داشته باشد و بخواهد از سر کوچه تا خانه ‌اش بیاید، ممکن است پنج دقیقه راه به نظرش پنجاه دقیقه بیاید. حالا اگر همان آدم سر حال و خوشحال باشد ممکن است نیم ساعت راه در نظرش، سه دقیقه راه باشد.

گذشت زمان در حالت ‌های مختلف، شکل عوض می‌کند. وقتی تو با دوستت سرگرم بازی هستی، گذشت زمان را حس نمی‌کنی و شاید سه ساعت بازی به نظرت نیم ساعت بیاید.

ولی اگر با بی ‌صبری و نگرانی در خانه منتظر آمدن پدرت باشی که دیر کرده است، نیم ساعت در نظرت، دو ـ سه ساعت می‌آید.

با فکر کردن می توان لحظه هایی که زود گذشته اند را بازسازی کرد. ارزش لحظه ای را می توان نوشت. وقتی  خوب به موضوعی فکر می کنی می توانی خوب بنویسی. و برای یک لحظه دو صفحه را به زیبایی می نویسی.

پس شما بچه‌ها هم از همین امروز بیشتر به فکر کردن فکر کنید، درباره هر چه که دل تان می‌خواهد، فکر کنید و بعد،‌ حاصل فکرتان را به روی کاغذ بیاورید و بنویسید.

این کار را بکنید تا ببینید به چه نتیجه‌ های جالبی می ‌رسید. می‌گویید نه؟ این گوی و این میدان، امتحان کنید. امتحانش که زیانی ندارد.

بخت اور :)


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۲۷
اعضای انجمن

سجع در ادبیات

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۲۲ ب.ظ



لف )  سجع در سطح کلمه :

کلماتی که در پایان دو جمله بیایند و دارای یکی از مشخصه های زیر باشند را کلمات (( مسجع ))

و به آهنگ برخاسته ازآن ها (( سجع )) می گویند :

1 . هم وزن ، واج پایانی یکسان

مثال  : طاعتش موجب قربت است وبه شکراندرش مزید نعمت

کلمات : قربت و نعمت ( هم وزن هستند) . یعنی هرکدام از دو هجای بلند ساخته شده است . وهمچنین

در واج پایانی یا ( حرف روی ) همسان هستند . حرف ( رَوی ) در این دو کلمه (( ت )) می باشد .

2 . هم وزن

مثال : آن که از جمال عقل محجوب است، خود به نزدیک اهل بصیرت معذور باشد .

کلمات: محجوب  و  معذور  ( فقط هم وزن هستند .زیرا هر دو از یک هجای بلند و یک هجای

کشیبده  ساخته شده اند.)

3. واج پایانی یکسان :

مثال : الهی ، اگر بهشت چون چشم و چراغ است ، بی دیدار تو درد و داغ است .

کلمات :  چراغ و داغ ( فقط در حرف پایانی (( غ )) با هم یکسان هستند . و در

وزن با هم اختلاف دارند .)

چندنکته ی مهم در سجع :

نکته ی ( 1 ) : آرایه ی سجع زمانی پدید می آید که دو کلمه ی مسجع در دو جمله به کار روند

و آهنگ دو جمله را به هم نزدیک سازند.سجع در نثر به منزله ی قافیه در شعر می باشد .

نکته ی ( 2 ) : اگر در یک جمله چند سجع به طورمتوالی و پشت سرهم بکار روند

(( تضمین المزدوج )) نامیده می شود.

مثال : (چون اوقات محسوب به اجل مضروب رسید و ایام معدود به شب موعود کشید.)

(رسید و کشید ) سجع اصلی یا پیوند به حساب می آید. اما میان ( محسوب و مضروب )

در جمله ی اول و همچنین میان(معدود و موعود ) در جمله ی دوم سجع بوجود آمده است .

سجع سبب شده تا ( اوقات محسوب ، اجل مضروب )و ( ایام معدود ، شب موعود) نسبت به

هم قرینه باشند .

انواع سجع :

1 . اشتراک فقط  در واج پایانی  = سجع مطرّف . مثال : محبت را غایت نیست ؛ از بهر آن که

محبوب را نهایت نیست .

2. اشتراک فقط  در  وزن   =  سجع متوازن . مثال  : مُلک بی دین باطل است و دین بی ملک ،

ضایع .

3. اشتراک در واج پایانی + اشتراک در وزن = سجع متوازی . مثال : توانگری به هنر است،نه به

مال و بزرگی به خرد است، نه به سال

چندنکته ی مهم :

نکته ی ( 1 ) :  ارزش موسیقیایی سجع متوازی از همه بیشتر و سجع متوازن از همه کمتر است .

نکته ی ( 2 ) : سجع بیشتر در نثر به کار می رود ؛ امّا در شعر نیز نمونه هایی از آن را

می توان یافت . شاعر هر بیت را به چهار بخش ( چهار نیم مصرع ) تقسیم کرده و در پایان

سه بخش از آن ، واژه هایی را آورده است که با هم(( سجع متوازی )) یا (( مطرّف )) دارند .

البته به  نیمه ی یک مصرع ( لخت ) می گویند .

نکته ی ( 3 ) : سجع در شعر را (( قافیه ی میانی )) یا (( درونی )) می نامند. در این نوع

شعر لخت های مسجع ، قافیه ی درونی شعر را می سازند و اگر این قافیه ی درونی ،

دارای ردیف نیز باشد ، به آن ردیف درونی می گویند .

 به این نوع شعر در قدیم ، مسمّط یا چهارخانه یا شعر مسجع می گفتند .

مثال : من مانده ام مهجور از او، بیچاره ورنجور از او     گویی که نیشی دور از او، در استخوانم می رود

نکته ی ( 4 ) : در سجع متوازی تساوی هجاهای دو کلمه اجباری است . مانند : پرواز ، آواز

/ یار ، غار

نکته ی ( 5 ) :  گاه در وسط یکی از دو کلمه ، یک مصوت کوتاه ( کسره ی اضافه ) می آید .

در این صورت تساوی هجاها به هم می خورد؛ به این سجع، ملحق به سجع متوازی گفته می شود .

باید ذکر کنم که در علم بدیع لفظی با آهنگ و وجه شنیداری کلمه سر و کار داریم ، نحوه ی نوشتار

کلمه مد نظر ما نیست . چیزی که مهم است هم وزن بودن دوکلمه ی سجع است .

مثال :  زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست       راه هزار چاره گر از چار سو ببست

بین (( تار و چاره )) سجع متوازی است . ( تار دارای کسره ی اضافه است . )

نکته ی ( 6 ) :  تفاوت سجع متوازی با قافیه در چیست ؟

در قافیه نیازی نیست که کل هجاهای کلمات قافیه دارای تساوی باشند بلکه تنها تساوی

هجای قافیه شزط است . امّادر سجع متوازی ، هجاهای کلمات مسجع چه از نظر عدد و چه

از نظر کمیت باید با هم دارای تساوی باشند .

مثال : دو کلمه ی((  سوز ، افروز )) می توانند قافیه باشند امّا میان آنها سجع متوازی  نیست .

ب ) سجع در سطح جمله و کلام :

مواردی که تا کنون ذکر کردم سجع در سطح کلمه بود امّا گاه به جای دو کلمه ، دو جمله به دلیل

در مقابل هم قرار گرفتن سجع ها با هم هماهنگ می شوند،

روش های سجع درسطح جمله عبارت است از:ترصیع ،موازنه،تضمین المزدوج(اعنات القرینه)

وتکرار.

1 . ترصیع ( همسانی ) : در لغت به معنی جواهر نشاندن است و در اصطلاح آن است که

سجع های متوازی حد اقل در دو جمله در برابر هم قرار گیرند .

مثال 1 :  برگ  بی برگی  بود ما را   نوال  

            مرگ  بی مرگی   بود مارا   حلال    

در بیت فوق همانطور که با رنگ نیز نشان داده شده است سجع های پدید آورنده ی آن ؛

یعنی (( برگ و مرگ ))(( بی برگی و بی مرگی )) و (( نوال و حلال ))  هم وزن و در واج های

پایانی نیز یکسان هستند . ( تمام سجع های دو جمله متوازی اند . )

مثال 2 : شام رفته و بام خفته ، سال از عدّ بیرون و مال از حدّافزون، همه را تلف کرده و اسف برده . 

همانطور که می بینید عبارت فوق دارای سجع های متوازی است که در جمله ها در مقابل

هم قرار گرفته اند ، پس دارای ترصیع است.( شام ، بام )( رفته ، خفته )( سال ، مال )( عدّ ، حدّ )

( بیرون ، افزون )( تلف ، اسف )( کرده ، برده ) .

( شام رفته / بام خفته )( سال از عد بیرون / مال از حد افزون )( تلف کرده / اسف برده )

در مقابل هم قرار گرفته اند .

2 . موازنه یا مماثله ( همسنگی ) : هرگاه دو یا چند جمله به وسیله تقابل سجع ها ی متوازن

هماهنگ شوند ؛ یعنی، واژه ها در دو مصرع ، دو به دو با هم ، هم وزن باشند ، دارای موازنه هستند .

مثال : هم عقل دویده در رکابت 

        هم شرع خزیده در پناهت

همانگونه که می بینید بیت دارای موازنه است . زیرا واژه های ( عقل و شرع ) سجع متوازن دارند

و  واژه های ( دویده وخزیده ؛ رکابت و پناهت ) سجع متوازی دارند .

نکته ی مهم : رایج ترین نوع موازنه آوردن ترکیبی از سجع های متوازی و متوازن با هم است .

3 . تضمین المزدوج یا اعناب القرینه یا ازدواج :اگر در میان جملات نظم یا نثر کلماتی  در پی

هم بیاوریم که دارای سجع باشند و البته افعال در پایان دو جمله هم قافیه باشند . سجع باعث

می شود که در هر جمله پاره ای قرینه به وجود بیاید .

مثال: فلان به سیرت گزیده و عادت پسندیده معروف است و به خدمتکاری دولت و

طاعت داری حضرت موصوف  .

در عبارت بالا سجع اصلی ، کلمات ( معروف و موصوف ) است که دارای سجع متوازی هستند .

و سجع کلمات دیگر را که جهت بیشتر شدن آرایش کلام آمده اند، تضمین المزدوج می گویند .

( سیرت ، عادت ) دارای سجع متوازی و (گزیده ،پسندیده ) دارای سجع مطرّف هستند .

و همچنین ( خدمت کاری دولت ، طاعت داری حضرت و معروف است ، موصوف است . )

قرینه های جمله را تشکیل می دهند .

4 . مزدوج یا قرینه : هرگاه دو جمله که نسبت به هم قرینه اند؛ یعنی ،  دو جمله که تقریبا از

نظر هجایی برابرند ، به وسیله ی یک سجع به هم بپیوندند به آن مزدوج می گویند.

نکته ی مهم : در ادبیات نمونه های ترصیع و تضمین المزدوج بسیار کم است و نمونه های

موازنه بسیار زیاد است .

نکته :  فرق تضمین المزدوج با موازنه و ترصیع چیست ؟

در تضمین المزدوج سجع ها و جناس ها در کنار هم هستند و با هم رابطه ای افقی دارند و

این سجع اصلی ( سجع آخر جملات ) است که در محل فعل دو جمله را به هم ربط می دهد،

پس ممکن است طول قرینه ها مساوی نباشد، اما در ترصیع و موازنه در دو جمله سجع ها

در مقابل یکدیگرند و رابطه ای عمودی دارند . پس دو جمله از نظر طول مساویند.

ارزشیابی قسمت اول آرایه ی سجع :

در اشعار و جمله های زیر ، سجع ها را یافته ، نوع آنها را مشخص و

درباره ی ارزش موسیقیایی هریک اظهار نظر کنید .

1. هرکه را زر در ترازوست زور در بازوست

2. ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.

3.روشنی روز تویی ،شادی غم سوز تویی    ماه شب افروز تویی ، ابر شکربار بیا

4. ای منوّر به تو نجوم جلال                      ای مقرّر به تو رسوم کمال

5. به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق

6 . هنر چشمه ی زاینده است و دولت پاینده

7 .گاه از دیدن خطّ مُنتعش و گاه از ندیدن روی مطلوب مشتعل.

8 .طبیبی را دیدند که هرگاه به گورستان رسیدی ، ردا در سر رکشیدی ،

از سبب آنش سؤال کردند ؛گفت : از مردگان این گورستان شرم می دارم ؛

بر هر که می گذرم ضربت من خورده است ودرهرکه می نگرم از شربت من مرده .

9 . دل به امید روی اوهمدم جان نمی شود   جان به هوای کوی اوخدمت تن نمی کند.

10 .ما چو ناییم و نوا در ما ز توست         ما چو کوهیم و صَدا در ما ز توست .

11 . مراد از نزول قرآن ، تحصیل سیرت خوب است نه ترتیل صورت مکتوب .

12 . خبری که دانی دلی بیازارد ، تو خاموش تا دیگری بیارد .

13.دررفتن جان ازبدن گویندهرنوعی سخن  من خود به چشم خویشتن دیدم که

جانم می رود.

14 . طالب علم عزیز است و طالب مال ذلیل .

15 . نیک بخت آن که خورد و کِشت و بدبخت آن که مُرد و هِشت .

16 . تلمیذ بی ارادت، عاشق بی زر است و رونده ی بی معرفت ،

مرغ بی پر و عالم بی عمل ، درخت بی بر و زاهد بی علم، خانه ی بی در .


بهزاد خاموش (نویسنده)


جانشین انجمن: فاطمه بخت اور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۵ ، ۱۹:۲۲
اعضای انجمن

زمان افعال در ادبیات

چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۰۱ ب.ظ

اقسام فعل ازنظر زمان


الف)فعل ماضی یا گذشته     ب) مضارع یا حال    ج) مستقبل یا آینده


الف)فعل ماضی :


فعلی است که در زمان گذشته روی داده است.


 مانند : زدم ، می زدم  ، زده بودم


فعل ماضی بر 5 نوع است : 

   ماضی مطلق 

   ماضی استمراری 

   ماضی نقلی 

   ماضی بعید 

   ماضی التزامی 

1- ماضی مطلق : فعلی است که در گذشته به طور ساده(مطلق) انجام گرفته است. خواه به زمان حال نزدیک و پیوسته و خواه دور باشد .وآن از  


بن ماضی وافزودن شناسه های لازم ساخته می شود:

 پارسال این کتاب را خریدم . 

مسعود الآن به خانه آمد .

آمدم                آمدیم 

آمدی               آمدید 

آمد                  آمدند 

2- ماضی استمراری ،آن است که دلالت کند بر صدور فعل در زمان گذشته به طریق استمرار و تکرار و تدریج و علامت آن " می " یا " همی " است در اول ماضی مطلق : 

 روزها در س می خواند . 

شب ها کار می کردند .

گاهی نیزبا افزودن«می»یا «همی»در اول ماضی مطلق ویا(ی)در آخر ماضی مطلق ویا(می)در اول(ی)درآخروگاهی نیز(همی)دراول(ی)در آخر ماضی مطلق ساخته می شود.مانند:

همی دیدم - می دیدمی- دیدمی- همی دیدمی

می رفتم             می رفتیم 

می رفتی            می رفتید

می رفت             می رفتند 

3- ماضی نقلی :  فعلی است که از گذشته آغاز شده ومعمولاًتاحال ادامه دارد واز صفت مفعولی فعلی که می خواهیم بسازیم 


و(ام،ای،است،ایم،اید،اند) ساخته می شود. مانند: 


 سهراب ایستاده است . 

یوسف نشسته است.

رفته ام          رفته ایم 

رفته ای          رفته اید 

رفته است         رفته اند 

4- ماضی بعید  یا دور :

 فعلی است که در گذشته ی دور انجام یافته است واز صفت مفعولی فعل مورد نظر با ماضی مطلق« بودن» ساخته می شود.مانند :  


مسعود ، دیروز بازار رفته بود . 


بهرام ، بامداد اینجا آمده بود .


رفته بودم                       رفته بودیم 

رفته بودی                      رفته بودید 

رفته بود                          رفته بودند 

5- ماضی التزامی : فعلی است که برانجام کاری در گذشته همراه با شک و تردید و خواهش و آرزو و مانند دلالت دارد.مانند:


 باید آمده باشد .


 شاید شنیده باشد.


به گمانم دیده باشند.

رفته باشم                رفته باشیم 

رفته باشی               رفته باشید 

رفته باشد                 رفته باشند 

 ب ) فعل مضارع :فعلی است که بر انجام کاری یا روی دادن حالتی وصفتی در زمان حال یا آینده دلالت می کند.


می گویم –همی گوید –می رود- می خوانیم


فعل مضارع دو قسم است:


  مضارع اخباری

  مضارع التزامی

مضارع اخباری: مضارع اخباری بر انجام کاری در زمان حال به طور قطعی به کار می رود. 


مضارع اخباری به کمک بن مضارع فعل مورد نظر وشناسه ها(ضمایر متصل فاعلی)ساخته می شود. : می+ رو + م= می روم


می روم            می رویم 

می روی           می روید

می رود             می روند 

2- مضارع التزامی: 

مضارع التزامی فعلی است که بر انجام کاری در زمان حال یا آینده همراه با شک و دودلی و تردید دلالت دارد.


طریقه ی ساخت آن:هر گاه به جای «می» درمضارع اخباری «ڊ»قرار دهیم ،فعل به صورت مضارع التزامی در می آید.مثال:


« می رود » مضارع اخباری است.


«  برود  » مضارع التزامی است

بروم              برویم 

بروی             بروید 

برود              بروند 

3- مضارع ملموس(در جریان): مضارع ملموس برانجام کاری یاروی دادن حالت وصفتی در زمان حال یاآینده ی نزدیک به صورت استمرار دلالت دارد.

مثال: حسین دارد می نویسد.


طرز ساخت آن چنین است:مضارع مصدر داشتن +مضارع اخباری فعل مورد نظر

دارم می بینم                داریم می بینیم 

داری می بینی              دارید می بینید 

دارد می بیند                دارند می بینند 

ج ) مستقبل یا آینده: مستقبل یا آینده برانجام کاری در آینده دلالت می کند.فعل مستقبل رااز فعل مضارع خواستن وبن ماضی فعل مورد نظر می 

سازند. ، مثل : خواهم رفت . خواهد آمد


خواهم خواند                    خواهیم خواند

خواهی خواند                    خواهید خواند

خواهد خواند                     خواهند خواند 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۲۰:۰۱
اعضای انجمن

اشنایی با ارایه های ادبی

چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۵۷ ب.ظ


توضیح چند اصطلاح:

آرایه ها زیورهای کلامی  است که سخن را بدان می آرایند. تا زیبا و جذاب و اثربخش باشد ، آرایه های ادبی را  به دو بخش تقسیم کرده اند :   الف : بدیع         ب : بیان

بـــدیـــع در لغت به معنی  تازه، نو و نوآورده است و علمی است که به باز شناسی آرایه های لفظی و معنوی می پردازد ، به عبارت دیگر بدیع بر دو نوع است : 1- آرایه های لفظی  2- آرایه های معنوی

آرایه های لفظی : به آن دسته از آرایه های ادبی گفته می شود  که از تناسب آوایی (صدایی) و لفظی میان واژه ها پدید می آید.  یعنی زیبایی کلام که با لفظ انجام می شود . مانند  : واج آرایی ، سجع ، ترصیع ، جناس ، قلب ، ب) ـ آرایه های معنوی (صناعات  معنوی ) : به آن دسته از آرایه های ادبی گفته می شود که بر پایه ی تناسب های معنایی واژه ها شکل می گیرد، مانند: مراعات نظیر، تناقض، عکس، تلمیح، تضمین، اغراق، حسن تعلیل، ارسال المثل، تمثیل، اسلوب معادله و ایهام.

 بیــان : بیان شاخه ای از آرایه های ادبی است و به واسطه ای آن شناخته می شود که یک معنی را چگونه به طریق مختلف می توان ادا کرد . بیان شامل مباحث : تشبیه ، استعاره ، مجاز و کنایه

آرایه های لفظی

واج آرایی ( نغمه ی حروف ) : تکرار یک واج ( صامت یا مصوت ) است  در کلمه های یک مصراع یا یک بیت یا عبارت نثر ، به گونه ای که کلام را آهنگین می کند و آفریننده ی موسیقی درونی باشد و بر تاثیر سخن بیافزاید این تکرار آگاهانه ی واج ها را « واج آرایی » گویند .

مثال :  خیزید و خز آرید که هنگام خزان است       باد خنـک از جـانب خـارزم وزان اسـت

در این بیت تکرار واج « خ » و « ز » باعث ایجاد موسیقی درونی شده است .

توجه : در زبان فارسی بیست و نه واج داریم / ( بیست و سه صامت و شش مصوت ) صامت ها همان حروف الفبای فارسی هستند و مصوت ها « ـــَــِــُ » و « ا » ، « ی » ، « و » می باشند .

مثال دیگر :   سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند ( تکرارصامت چ )

سجــــــع

سجع : آوردن کلماتی در پایان جمله های نثر که در وزن یا حرف یا حرف آخر یا هر دو ( وزن و حرف آخر ) با هم یکسان باشد .

نکته 1 : سجع در کلامی دیده می شود که حداقل دو جمله باشد یا دو قسمت باشد .

نکته 2 : سجع باعث آهنگین شدن نثر می شود به گونه ای که دو یا چند جمله را هماهنگ سازد نکته 3 : سجع در نثر حکم فافیه در شعر را دارد .

نکته 4 : اگر در پایان جمله ها کلمات تکراری وجود داشته باشد ، سجع پیش از آن می آید .

مثال :      الهی اگر بهشت چون چشم و چراغ است        بــی دیــدار تــو درد و داغ اســت

نکته 5 : گاهی در جملات سجع ممکن است افعال به قرینه ی لفظی یا معنوی حذف شوند .

مثال 1 : منت خدای را عـزووجل که طاعتـش موجب قـربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . ( فعل « است » به قرینه ی لفظی حذف شده است . )

مثال 2 : خـلاف راه صواب است و نقض رای اولـوالالباب « است » (حذف لفظی ) ذوالفقـار علی در نیـام ( باشد ) و زبان سعدی در کام « باشد » ( حذف معنوی ) .فعل « باشد » در دو جمله ی پایانی به قرینه ی معنوی حذف شده است .

توجه : به نثر مسجع ، نثر آهنگین نیز می گویند .                                                

انــــواع سجــــع

الف ) سجع متوازن : آن است که کلمات سجع فقط در وزن اشتراک داشته دارند .

مثال : ملک بی دین باطل است و دین بی ملک ضایع .  هر دو کلمه دارای هجای بلند می باشند لذا هم وزن اند .

طالب علم عزیز است و طالب مال ذلیل . دو کلمه ی « عزیز » و « ذلیل » دارای دو هجا ، یکی کوتاه و یکی کشیده هستند . لذا در وزن یکسانند .

ب ) سجع مطرف : آن است که کلمات سجع فقط در حرف یا حروف پایانی با هم اشتراک دارند .

مثال : محبت را غایت نیست از بهر آنکه محبوب را نهایت نیست . کلمه ی « غایت » دارای دو هجا و کلمه ی « نهایت » دارای سه هجا می باشد پس دو کلمه هم وزن نیستند بلکه فقط در حرف آخر مشترک اند .

ج ) سجع متوازی : به سجعی گفته می شود که کلمات سجع هم در حرف پایانی و هم در وزن یکسان می باشند .

مثال : باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده .

توجه : از آن جائیکه سجع متوازی ، زیباتر و خوش آهنگ تر است و در متون فارسی کاربرد بیشتری دارد . لذا شناخت این نوع سجع برای دانش آموزان عزیز با اهمّیّت تر می باشد .

نمونه هایی از آثار مسجع : اوّلین با سجع در مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری ( قرن پنجم ) به کار گرفته شد و بعدها سعدی در « گلستان » ، جامی در « بهارستان » ، نصرالله منشی در « کلیله و دمنه » آن را به حد کمال خود رساندند . و در ادامه کسانی چون قائم مقام فراهانی در « منشئأت » و قاآنی در کتاب « پریشان » از آنها پیروی کردند .

 

جنـــــاس

  آوردن کلماتی است در شعر و نثر که از نظر معنی کاملاً متفاوت اند اما از نظر شکل ظاهری و تلفظ و گاهی اختلافشان فقط در یک واج است .

 انواع جناس

الف) جناس تام آن است که دو کلمه جناس از نظر شکل ظاهری و تلفظ کاملاً یکسان ، اما از جهت معنی با هم فرق دارند . مثال :    عشـق شـوری در نهـاد ما نهـاد          جـان مـا در بوتــه ی سـودا نهــاد  ؛ وجود و سرشت       قرارداد

  بهـرام که گور می گرفتی همه عمر          دیدی که چگونه گور بهـرام گرفت  ؛ گوراول ؛ گورخر ، گور دوم ؛ قبر

  کار پاکان را غیـاس از خـود مگیر           گر چه باشد در نوشتن شیر ، شیر   ؛ شیر خوردنی   نام حیوان

نکته : جناس هم در شعر و هم در نثر به کار می رود .

ب ) جناس ناقص : 1- جناس ناقص اختلافی     2- جناس ناقص حرکتی    3- جناس ناقص افزایشی

1-  جناس ناقص اختلافی : آن است که دو کلمه جناس در حرف اول ، وسط یا آخر با هم اختلاف داشته باشند .

مثال : تنگ است خانه ما را تنگ است ای برادر     بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر  ( برای حرف اول )

         چوک زشاخ درخت خـویشتن آویختـه      زاغ سیـه بـر دو بـال غالیه آمیخته  ( برای حرف وسط )

 2- جناس ناقص حرکتی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی در حرکت ( مصوت کوتاه ) نیز با هم اختلاف دارند .

مثال :        ایـن چـه ژاژ است چه کفر است و فشار        پنبـــه ای در دهـــان خـــود فشــار 

3- جناس ناقص افزایشی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی ، در تعداد حروف نیز متفاوت اند بطوری که یکی از کلمات جناس حرفی در اول ، وسط یا آخر نسبت به کلمه های دیگر اضافه دارد .

  موازنه  : موازنه" یعنی از اول تا آخر مطلب (نظم یا نثر) کلماتی را بیاورند که هر کدام با قرینه ی خود در "وزن" یکی باشند و در حرف "رَوی" (حروف هم وزن آخر دو کلمه)، متفاوت  باشند.نمونه ای از موازنه در نثر:

فلان را کرم بی شمار است و هنر بی حساب، دارای عزمی است متین و طبعی کریم.

نمونه ای از موازنه در شعرمانند:

دل به امید روی او همدم جان نمی شود        جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند

در دام تو محبوسم                    در دست تو مغلوبم

در بعضی از موارد ممکن است دو بیت متوالی را قرینه یکدیگر قرار داده و صنعت "موازنه" را استفاده کنند.مانند:

آنکه مال خزاین گیتی ----- نیست با جود دست او بسیار

و آنکه کشف سرایر گردون ----- نیست در پیش طبع او دشوار

 

ترصیـــع : آن است که کلمات مصراعی با مصراع دیگر یا جمله ای با جمله ی دیگر ، در وزن و حروف پایانی یکسان باشد ( غیر از واژگان تکراری بقیه کلمات با هم سجع متوازی دارند . )

مثال 1 :         ای منــور بـه تـو نجـوم جـلال         وی مقـرر بـه تـو رسـوم کمـال

مثال 2 :     باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده

مثال :         ایـن ره ، أن زاد راه و آن منزل است             مــرد رهــی اگــر ، بیــا و بیــار

 قـلب

   آن است که نویسنده با جابه جا کردن اجزای یک ترکیب وصفی یا اضافی ، ترکیب تازه و زیبایی را با معانی جدید به وجود به وجود آورد و به کنار هم قرار دادن این دو ترکیب به کلام خویش ارزش هنری ببخشد .

مثال : حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ایرانی است .

نکته : گاهی ممکن است اجزای تشکیل دهنده ی آرایه « قلب » بصورت یک ترکیب وصفی یا اضافی نباشد .

ملمع

  آن است که شاعر فارسی زبان یک مصراع یا یک بیت از شعر خود را به زبان دیگری ( معمولاً به زبان عربی )  بسراید .

مثال :      سل المصـانع رکباً تهیـم فی الغلوب            تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی

ترجمه :  برکه ها و تالاب های بیابان را از شتر سوارانی سر گشتگان بیابانند بپرس .

توجه : به خاطر بسپارید که در ملمع بیت یا مصراع عربی ( هر زبان دیگر ) باید سروده ی خود شاعر باشد نه اینکه از کسی یا جایی نقل قول ( تضمین ) کند

آرایه های معنوی

 یعنی زینت و زیبایی کلام که از طریق معنی حاصل شود. آرایه های معنوی عبارتنداز : مراعات نظیر ، تضاد ، متناقض نما ، حس آمیزی ، تلمیح ، تضمین ، اغراق ، ایهام ، ایهام تناسب ، تمثیل ، ارسال المثل ، اسلوب معادله ، حسن تعلیل ، لف و نشر .

 مراعات نظیر ( تناسب)

    اگر گوینده در کلام خویش مجموعه ای از کلمات را بیاورد که به نوعی با هم تناسب و ارتباط داشته باشند ، آن را مراعات نظیر گویند

نکته1 : تناسب میان کلمات می تواند از نظر جنس ، نوع ، مکان ، زمان ، همراهی و ... باشد .

نکته2 : بیشترین کاربرد مراعات نظیر در شعر است اما گاهی در نثر هم دیده می شود .

مثال : رود شــاخ گـل در بر نیلوفر         بـرقصــد به صـد نـاز گلنـار ها    ( شاخ ، گل ، نیلوفر و گلنار ــــ مراعات نظیر)

آرایه های مراعات نظیر ممکن است بین دو کلمه یا بیشتر اتفاق بیفتد .

تضاد ( طباق )

 آوردن دو کلمه ی متضاد در سخن به گونه ای که سبب زیبایی کلام گردد . تضاد هم در شعر و هم در نثر بکار می رود.

مثال :     صبح امید که بد معتکف پرده ی غیب           گو بـرون آی که کـار شب تار آخر شد  

نکته : فعل ها نیز می توانند آرایه تضاد را به وجود آورند . مثال :  پروردگارا ! از خصلت طمع که دنائت آورد و آبرو ببرد ... .

متناقض نما ( پارادکس )

     آن است که در کلام دو امر متضاد را به یک چیز نسبت بدهیم به گونه ای که ظاهراً  وجود یکی نقض وجود دیگری باشد . شاعر این امر متضاد را چنان هنرمندانه به کار می برد که قابل پذیرش است .

مثال : جامه اش شولای عریان است .واژه شولا به معنی « لباس » ، که برای پوشیدن بدن است و وقتی با « عریانی » همراه می شود معنی ضدیت خود را از دست می دهد .

 حس آمیزی

     آمیختن دو حس است در یک کلام به گونه ای که از یک حس به جای حس دیگر استفاده شود . و این آمیختگی سبب زیبایی سخن گردد .   مثال : ببین چه می گویم .

توضیح : شما سخن را با حس شنوایی در می یابید اما گویند از شما می خواهد سخن او را ببینید که به این آمیختگی حس ها ، « حس آمیزی » می گویند .مثالهای دیگر : خبر تلخی بود- روشنی را بچشیم - با مزه نوشتن - آوای سبک و لطیف .

 

 تلمیـح

    آن است که گویند در ضمن کلام خویش به آیه ، حدیث ، داستان ، واقعه ی تاریخی ، اسطوری و افسانه ای اشاره داشته باشد .

مثال :      آسمـان بار امانت نتوانست کشید           قـرعه ی فـال به نـام من دیوانه زدن

توضیح : اشاره به آیه ی « انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض ... . »

گاهی در آرایه ی تلمیح ، آرایه ی مراعات نظیر هم به کار می رود .  

مثال :    بیستون بر سر راه است ، مباد از شیرین         خبـری گفتـه و غمگیـن دل فرهاد کنید

 تضمین

   آن است که شاعر یا نویسنده در میان کلام ( شعر یا نثر ) خود آیه ، حدیث ، مصراع یا بیتی را از شاعر دیگر عیناً بیاورد .

نکته1 : اگر بیت یا مصراعی از شاعر دیگر به عنوان تضمین بیاورد معمولاً نام آن شاعر به گونه ای ذکر می شود .

نکته2 : معمولاً عبارت تضمین شده داخل گیومه قرار می گیرد .

هدف از تضمین :   

1- اعتبار بخشیدن به سخن    2- خلاصه کردن مفاهیم گسترده و طولانی 3-  ضمانت برای اثبات ادعا

مثال :    چـه زنـم چو نـای هـردم زنـوای سـاز او دم        که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

           « همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی        بـه پیـام آشنـایی بنـوازد ایـن نـوا را »

توضیح : بیت دوم این شعر را شهریار از حافظ تضمین کرده است .

 اغـراق

   آن است که در وصف و ستایش یا ذم و نکوهش کسی یا چیزی افراط و زیاده روی کنند ، چندان که از حد عادت و معمول بگذرد .

نکته 1 : اغراق هم در شعر و هم در نثر کاربرد دارد .

نکته 2 : اغراق مناسب ترین آرایه برای تصویر کشیدن یک دنیای حماسی است .

نکته 3 : زیبایی اغـراق در این است که غیـر ممکن را طـوری ادا می کنـد که ممکن و درست به نظر می رسد .

مثال :     شـود کوه آهـن چو دریای آب            اگـر    بشنـود  نـام   افـراسیـاب

 ایهام 

   ایهام در لغت به معنای درشک و گمان افکندن است اما در اصطلاح علم بدیع ، آوردن واژه ای است با حداقل دو معنی مناسب کلام یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد و معمولاً مقصود شاعر معنی دور آن است و گاهی نیز هر دو معنی مورد نظر می باشد .

نکته 1 : ایهام نوعی بازی با ذهن است به گونه ای که ذهن را بر سر دوراهی قرار می دهد .

نکته 2 : انتخاب یکی از دو معنی ایهام در یک لحظه بر ذهن دشوار است و این امر باعث لذت بیشتر خواننده می شود .

نکته 3 : شرط شناخت ایهام در آن است که خواننده معانی مختلف یک واژه را بداند .

مثال :       حکایت لـب شیرین کلام فرهاد است           شکنج طره ی لیلی مقام مجنون است

توضیح : واژه « شیرین » دو معنی دارد :     1- خوشمزه و گوارا          2- نام معشوقه ی فرهاد

 

ایهام تناسب : به کار گیری واژه ای با حداقل دو معنی که یک معنی آن مورد نظر شاعر و پذیرفتنی است و معنی دیگر با کلمه یا کلماتی از بیت یا عبارت تناسب دارد . 

نکته : ایهام تناسب مجموعه ای از ایهام و مراعات نظیر است . مثال  : 

  چـون شبنم افتـاده بـدم پیش آفتاب            مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم

توضیح : واژه ی « مهر » ایهام تناسب دارد ، چون معنی مورد نظر شاعر عشق و محبت است اما غیر از این معنی واژه ی « مهر » به معنی خورشید است که در این صورت با واژه های « عیوق و آفتاب » تناسب دارد .         

 

 تمثیــل

   آن است که شاعر یا نویسنده به تناسب سخـن خـویش ، حکایـت ، داستـان یا نمونه و مثالی را ذکر می کند تا از این طریق ، مفاهیم و نظریات خود را به خواننده یا شنونده منتقل نماید و آنچه در این میان مهم است نتیجه ی تمثیل می باشد که می تواند سرمشقی برای موارد متفاوت باشد .

نکته : در این داستان ها و حکایات ( تمثیل ها ) هر یک از حیوانات یا اشیا و جمادات نماد و نشانه ی چیزی هستند .

مثلاً در درس عبرت از کتاب سال اوّل شیر نماد حق و قدرت مطلق ، گرگ نماد انسان های خود بین و گستاخ و روباه نماد انسان های عبرت پذیر و تسلیم شده می باشند .

  در کتاب پیش دانشگاهی مبحث حسب حال درسهای ( افسانه ی عاشقی و تسلی خاطر ) هر دو داستانی تمثیلی است که اوّلی ، شاعر با آوردن داستانی تمثیلی این نکته را یادآور شده است : « انسان باید از موحبت عشق بر خوردار باشد ودر داستان تسلی خاطر جامی در پی آن است که این نکته ی عرفانی را متذکر شود : « خاطر از یاد معشوق پر کرد . »

ارسال المثل

   اگـر گـوینده در کلام خود ضرب المثلی را آگاهانه به کار گیـرد و یا کلام او بعداً ضـرب المثل شود ، می گوییم دارای آرایه ی ارسال المثل است .

مثال 1 :    آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود       در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

مثال 2:      تــو نیکــی میـکـن و در دجـــله انــداز        کـــه ایــزد  در  بیــابانــت  دهـــد  بــاز                                                                                                           ( همه ی بیت ضرب المثل است )

 

اسلوب معادله

   آن است که شاعر دو مصراع یک بیت را به گونه ای هنرمندانه بیان کند که در ظاهر هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارد اما وقتی به دو مصراع خوب دقت کنیم در می یابیم که مصراع دوم در حکم مصداقی برای مصراع اوّل است تا جایی که می توان جای دو مصراع را عوض کرد و میان آن ها علامت مساوی گذاشت و این ارتباط معنایی نیز بر پایه ی تشبیه استوار است .

مثال 1 :     عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود           موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود

مثال 2 :     محـرم این هوش جز بی هوش نیست           مرزبـان را مشتـری جـز گـوش نیــست 

حسن تعلیل

   آن است که شاعر یا نویسنده برای سخن خود دلیلی زیبا و شاعرانه می آورد به گونه ای که این دلیل ادبی قدرت قانع کردن مخاطب را دارد . و این علّت سازی مبتنی بر تشبیه است.دلیلی که شاعر برای ادعای خود می آورد در حقیقت دلیلی واقعی و عقلانی نیست بلکه دلیلی است بر پایه ی ذوق و احساس شاعرانه .

مثال 1 :      نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم         که به روی دوست ماند که برافکند نقابی        

توضیح : شاعر دلیل دوست داشتن روشنی صبح را در این می داند که به چهره ی معشوق او می ماند آنگاه که نقاب از چهره بر می دارد .

مثال 2 :  از صوفی پرسیدن هنگام غروب خورشید چرا زرد رو است ؟ گفت : از بیم جدایی

 

 

 

 

 

 

بیـــــان

   بیان شاخه ای از آرایه های ادبی است و به واسطه ای آن شناخته می شود که یک معنی را چگونه به طریق مختلف می توان ادا کرد . بیان شامل مباحث : تشبیه ، استعاره ، مجاز و کنایه.

تشبیه

یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند .

هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است :  

 1- مشبه : کلمه ای که آن را به کلمه ای دیگر تشبیه می کنیم .  2- مشبه به : کلمه ای که کلمه ی دیگر به آن تشبیه می شود .  3- ادات تشبیه : کلمات یا واژه هایی هستند که نشان دهنده ی پیوند شباهت می باشند و عبارتنداز : همچون ، چون ، مثل ، مانند ، به سان ، شبیه ، نظیر ، همانند ، به کردار و ... . 4- وجه شبه : صفت یا ویژگی مشترک بیت مشبه و مشبه به می باشد . ( دلیل شباهت )

مثال :        علی         مانند      شیر         شجاع     است .

            مشبه              ادات     مشبه به       وجه شبه

نکته :« مشبه » و « مشبه به » طرفین تشبیه نام دارند . که در تمام تشبیهات حضور دارند اما  « ادات تشبیه » و « وجه شبه » می توانند در یک تشبیه حذف شوند. که در این صورت تشبیه با داشتن دو رکن « مشبه » و « مشبه به » بر قرار است .

مثال : دل همچو سنگت ، ای دوست به آب چشم سعدی      عجـب اسـت اگـر نگـردد که بگردد آسیابی

توضیح : دل به سنگ تشبیه شده است اما وجه شبه « سختی » در این بیت نیامده است .

نکته : در تشبیـه وقتی که « وجـه شبه » و « ادات تشبیه » حـذف شود ، به آن « تشبیه بلیغ » می گویند . ( تشبیه بلیغ زیباترین و رساترین تشبیه است . )

مثال :        دلش     سنگ      است .                       مشبه          مشبه به

نکته 1 : در تشبیه همیشه وجود وجه شبه در « مشبه به » قویتر و بارز تر است که ما « مشبه » را در داشتن وجه شبه به آن تشبیه می کنیم .

نکته 2 : هر چه ارکان تشبیه کمتر باشد تشبیه ادبی تر است . ( البته داشتن مشبه و مشبه به الزامی است )

نکته 3 : هرگاه در تشبیه بلیغ ، یکی از طرفین تشبیه ( مشبه یا مشبه به ) به دیگری اضافه ( مضاف الیه) شود . به آن « اضافه ی تشبیهی » یا « تشبیه بلیغ اضافی » می گویند . در غیر این صورت ، تشبیه بلیغ اضافی است . 

توجه : این نوع تشبیه در کتاب های درسی بیشترین کاربرد را دارد .

مثال :     صبح امید که بد معتکف پرده ی غیب         گـو بـرون آی که کـار شب تـار آخـر شد

               اضافه ی تشبیهی              اضافه ی تشبیهی

توضیح : امید به صبح تشبیه شده و غیب به پرده . 

ترکیباتی مثل : درخت دوستی ، همای رحمت ، لب لعل ، کیمیای عشق ، خانه ی دنیا ، فرعون تخیل ، نخل ولایت و ... اضافه ی تشبیهی محسوب می شوند .

استعاره

استعاره در لغت به معنی عاریت گرفتن و عاریت خواستن است امّا در اصطلاح استعاره نوعی تشبیه است که درآن یکی از طرفین تشبیه ( مشبه یا مشبه به ) را ذکر و طرف دیگر را اراده کرده باشند . اصل استعاره بر تشبیه استوار است و به دلیل اینکه در استعاره فقط یک رکن از تشبیه ذکر می شـود و خواننده را به تلاش ذهنی بیشتری وا می دارد ، لذا استعاره از تشبیه رساتر ، زیباتر و خیال انگیز تر است .

 

 

 

انواع استعاره : با توجه به اینکه در استعاره یکی از طرفین تشبیه ذکر می شود ، آن را بر دو نوع تقسیم کرده اند .

 1- استعاره ی مصرحه               2- استعاره ی مکنیه

 استعاره ی مصرحه ( آشکار ) : آن است که « مشبه به » ذکر و « مشبه » حذف گردد . ( در واقع مشبه به جانشین مشبه می شود . )

مثال 1 :       ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم              یک ساعتم بگنجان در سایه ی عنایت

توضیح : « آفتاب خوبان » استعاره برای معشوق است . ( آفتاب خوبان « مشبه به » که ذکر شده و معشوق « مشبه » حذف شده است . )  مثال 2 :    صدف وار گوهر شناسان را              دهان جز به لؤلؤ نکردند باز

توضیح : « لؤلؤ » استعاره از سخنان با ارزش است . ( لؤلؤ « مشبه به » ذکر شده و سخنان با ارزش     « مشبه » که حذف شده است . )

 استعاره مکنیه : آن است که « مشبه » به همراه یکی از لوازم و ویژگی « مشبه به » ذکر گردد و خود « مشبه به » حذف شود .

نکته 1 : گاهی لوازم یا ویژگی « مشبه به » در جمله به « مشبه » نسبت داده می شود .

مثال : مرگ چنگال خود را به خون فلانی رنگین کرد .  

توضیح : « مرگ » را به « گرگی » تشبیه کرده است که چنگال داشته باشد اما خود « گرگ » را نیاورد و « چنگال » که یکی از لوازم و ویژگی گرگ است به آن ( مرگ ) نسبت داده است .

نکته2 : گاهی لوازم یا ویژگی « مشبه به » در جمله به « مشبه » اضافه مـی شود که در ایـن صـورت « اضافه ی استعاری » است .

مثال 1 : سر نشتر عشق بر رگ روح زدند                   یک قطره از آن چکید و نامش دل شد 

توضیح : « روح » را به بدنی تشبیه کرده که « رگ » داشته باشد و « رگ » را که یکی از ویژگی های « مشبه به »است به « روح » اضافه کرده است .

مثال 2 :  مردی صفای صحبت آیینه دیده             از روزن شب شوکت دیرینه دیده---   اضافه استعاری

توضیح : « شب » را به اطاقی تشبیه کرده که « روزن یا پنجره » داشته باشد و « روزن » را که یکی از ویژگیهای « مشبه به » بود به « شب » اضافه کرده است .

نکته : جمله ای که در آن آرایه استعاره به کار رفته ادبی تر است ، نسبت به جمله ای که دارای آرایه تشبیه است .

نکته : در اضافه ی استعاری « مضاف » در معنی حقیقی خود بکار نمی رود و ما « مضاف الیه » را به چیزی تشبیه می کنیم که دارای جزء یا اندامی است ولی چنین جزء و اندام که « مضاف » است برای « مضاف الیه » یک واقعیت نیست بلکه یک تصور و فرض است .

مثال :               دست روزگار  ــــــــــ  دست برای روزگار یک تصور و فرض است .

                     روزن شب  ـــــــــــــ روزن یا پنجره ای برای شب یک تصور است و وافعیت ندارد .

نکته ی مهم : در استعاره مکنیه چنانچه مشبه به ، انسان باشد ، به آن « تشخیص » گویند .

 تشخیص ( آدم نمایی ، انسان انگاری ، شخصیت بخشی)

نسبت دادن حالات و رفتار آدامی به دیگر پدیده های خلقت است . ( دادن شخصیت انسانی به موجوداتی غیر از انسان)

مثال1 :   برگ های سبز درخت در وزش نسیم به رقص در می آیند .

توضیح : رقصیدن یکی از حالات و رفتار انسانی است که در این جا به برگهای درخت نسبت داده شده است .

مثال2 : سحر در شاخسار بوستانی                چه خوش می گفت مرغ نغمه خوانی

نکته : هر موجودی غیر از انسان در کلام « منادا » قرار گیرد آن کلام دارای تشخیص است .

مثال :    ای دیو سپید پای در بند               ای گنبد گیتی ای دماوند

نکته : همانطور که اشاره شد استعاره مکنیه ای که ، مشبه به آن « انسان » باشد ، تشخیص خواهد بود چه به صورت ترکیب اضافی باشد یا غیر اضافی . مثال : ابر می گرید و می خندد از آن گریه چمن . در این مثال دو تشخیص به کار رفته است ،گریه را به ابر نسبت داده است و خنده را به چمن .

توجه : ترکیباتی نظیر : دست روزگار ، پای اوهام ، دست اجل ، قهقه ی قشنگ ، حیثیت مرگ ، زبان سوسن ، دهن لاله و ... همگی اضافه ی استعاری مکنیه ( تشخیص ) هستند .

نکته : همه ی تشخیص ها استعاره ی مکنیه می باشند ، اما استعاره مکنیه زمانی تشخیص است که « مشبه به » آن انسان باشد . مثال 1 : اختر شب در کنار کوهساران ، سر خم می کند .

مثال 2 : دیده ی عقل مست توچرخه ی چرخ پست تو .

مثال 3 : به صحرا شدم عشق باریده بود .

توضیح : در مثال(1) اختر شب به « انسانی » تشبیه شده که سرش را خم می کند اما خود « انسان » مشبه به است ، نیامده است .

در مثال (2) عقل را به انسانی تشبیه کرده و « دیده» که یکی از ویژگی های انسان است به آن اضافه شده اما در مثال (3) عشق را به بارانی تشبیه کرده که ببارد .

تذکر : همان طور که گفته شد چون مثال(1) و (2) « مشبه به» آن ها انسان بوده دارای استعاره مکنیه و تشخیص است اما در مثال (3) « مشبه به » باران است ، لذا فقط استعاره ی مکنیه داریم .

اضافه ی اقترانی

با توجه به این که اضافه ی اقترانی شباهت زیادی به اضافه ی استعاری دارد ، برای شناخت این دو نوع استعاره از یکدیگر ، اضافه اقترانی را توضیح می دهیم :

اضافه ی اقترانی : آن است که وجود « مضاف » برای « مضاف الیه » یک واقعیت باشد . برعکس اضافه ی استعاری که وجود « مضاف » برای « مضاف الیه » یک واقعیت نیست .

مثال : حسین دست دوستی به من داد .

توضیح : دست را به قصد دوستی به من داد که « دست » برای نشان دادن دوستی یک واقعیت است . 

نکته : برای تشخیص آسان اضافه اقترانی از اضافه ی استعاری ، می توان از دو شیوه استفاده کرد:

1- کافی است که بدانید در اضافه ی اقترانی ، مضاف الیه عملی است که مضاف انجام می دهد.

مثال1: پروردگارا ! روا مدار که به حریم اجتماع پای تعدی و تجاوز بگذارند.

مثال2: پروردگارا ! مگذار دامان وجودم به پلیدی های گناه بیالاید.

توضیح: در مثال اول تعدی و تجاوز عملی است که « پا » انجام می دهد ؛ولی در مثال دوم، چنین رابطه ای برقرار نیست بلکه« وجود » را به لباسی تشبیه کرده ایم که دامن داشته است.

2- بین دو جزء اضافه ی اقترانی ( مضاف و مضاف الیه ) می توان عبارت « از روی » را قرار دادو یک جمله ساخت.

مثال : در اضافه ی « دست ارادت » -- دست را از روی ارادت دراز کرد .

توجه: ترکیباتی نظیر : دست محبت، پای ارادت، چشم احترام ، دیده ی محبت ، گوش توجه ، چشم اعتنا ، پای بطلان ، قلم عفو  و ... اضافه ی اقترانی می باشند که بین همه ی این ترکیبات اضافی ، می توان « از روی » را قرار داد .

 

مجاز

مجاز به کار بردن واژه ای است در غیر معنی حقیقی به شرط وجود قرینه .قرینه در مجاز: نشانه ای است که به کمک آن می توان معنی غیر حقیقی کلمه ای را فهمید. مثال1 : ایران در بازی های آسیایی شرکت می کند.

توضیح : کلمه ی « ایران » مجاز از یک تیم ورزشی از ایران است و « شرکت در بازی » قرینه است که به ما کمک می کند تا بفهمیم که منظور از کلمه ایران کشور ایران نیست .

مثال 2: سینه خواهم شرحه شرحه از فراق            تا بگویم  شرح  درد  اشتیاق

توضیح :کلمه ی سینه مجاز از انسان عاشق است .

نکته: از آنجا که در استعاره لفظ در معنای حقیقی خود به کار نمی رود ، لذا هر استعاره ای نوعی مجاز است .پس هر مجازی استعاره نیست اما همه ی استعاره ها مجاز است .

کنایه

کنایه در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی دور و نزدیک است . که معنی نزدیک آن مورد نظر نیست اما گوینده جمله را چنان ترکیب می کند و به کار می برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل می شود. در کنایه الفاظ همه حقیقی اند اما مقصود گوینده معنای حقیقی و ظاهری آن نیست. کنایه معمولا در یک جمله یا یک ترکیب به کار می رود .

مثال 1 : هنوز از دهن بوی شیر آیدش. کنایه از این که هنوز بچه است و بارز ترین نشانه ی بچگی همان شیر خوردن است .

مثال 2 : که رهام را جام باده است جفت.  کنایه از این که رهام عیاش و خوشگذران است و مرد جنگ نیست.

مثال 3: بباید زدن سنگ را بر سبوی. سنگ را بر سبو زدن کنایه از آزمایش و امتحان کردن است.

 عباراتی نظیر : دست و پا کردن ، روی کسی را به زمین انداختن ، شکم را صابون زدن ، بند از بند گشودن ، زبان در کشیدن ، عنان گران کردن ، دهان دوختن ، پای در دامن آوردن ، سر زخاک بر آوردن ، دست ندادن ، دست به سیاه و سفید نزدن ، دست روی دست گذاشتن و ...همه کنایه هستند.

تهیه شده از منابع اینترنتی" وبلاگ های معلمان ادبیات "

جانشین سرپرست انجمن ادبیات : فاطمه بخت اور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۱۹:۵۷
اعضای انجمن